یک قرن پیش، درک علم از مغز، مانند نجوم قبل از تلسکوپ، ابتدایی بود. پزشکان میدانستند که برخی از آسیبهای مغزی باعث مشکلات خاصی مانند از دست دادن گفتار یا بینایی میشوند. آناتومیست ها سلول های عصبی یا نورون ها را به عنوان اجزای کلیدی مغز و سیستم عصبی شناسایی کرده بودند.
اما این یافتهها یک نمای مبهم ارائه کردند. هیچ کس نمی دانست که چگونه سلول ها به طور جمعی کنترل پیچیده مغز بر رفتار، حافظه یا احساسات را مدیریت می کنند. و هیچ کس نمی دانست نورون ها چگونه با هم ارتباط برقرار می کنند، یا پیچیدگی های اتصالات آنها. برای این موضوع، زمینه تحقیقاتی معروف به علوم اعصاب - علم سیستم عصبی - وجود نداشت و تنها در دهه 1960 به این عنوان شناخته شد.
طرح های سیاه و سفید مغز با بخش های شماره گذاری شده در آغاز قرن بیستم، کوربینیان برودمان، عصب شناس آلمانی، نقشه های مغزی را ترسیم کرد که قشر مغز انسان - لایه بیرونی مغز که تفکر مرتبه بالاتر را مدیریت می کند - در مناطق مجزا و شماره گذاری شده ترسیم کرد.
در طول صد سال گذشته، دانشمندان مغز تلسکوپ های خود را ساخته اند. فنآوریهای قدرتمند برای نگاه کردن به درون، صورتهای فلکی سلولی را آشکار کردهاند که پیشگامان اولیه علم مغز را شگفتزده میکرد. آنها فاش کرده اند که حداقل صد نوع سلول مغزی مختلف با ده ها ماده شیمیایی متمایز ارتباط برقرار می کنند. دانشمندان کشف کرده اند که یک نورون واحد می تواند به ده ها هزار سلول دیگر متصل شود. نمای امروزی مغز نفس گیر است.
با این حال، علوم اعصاب، اگرچه دیگر در مراحل ابتدایی خود نیست، اما هنوز به بلوغ نرسیده است.
کریستف کخ، عصب شناس در موسسه آلن در سیاتل می گوید: «ما احتمالاً جایی در ابتدای بخش میانی هستیم. "یا در پایان آغاز."
کخ میگوید یادگیری در مورد مغز "یک فرآیند آهسته" است. "چون بسیار پیچیده است ... به دیوار درک ما برخورد می کند."
امروزه درک پیچیدگی آزاردهنده مغز دشوارتر از همیشه است. فنآوریهای پیشرفته و ظرفیت محاسباتی افزایش یافته، سیارههایی از اطلاعات را تولید میکنند. کخ میگوید: «ما دادهها، بیتهای اطلاعات بسیار بیشتری نسبت به قبل داریم. با این حال، هنوز توضیح قانع کننده ای در مورد نحوه عملکرد مغز نداریم. ما ممکن است هرگز مغزها را آنطور که رنگین کمان، سیاهچاله ها یا DNA را درک می کنیم، درک نکنیم.
مکاشفههای عمیقتر ممکن است از مطالعه منبع قدرت استثنایی خود مغز حاصل شود - آرایههای وسیعی از اتصالات عصبی که اطلاعات را از بخشی از مغز به قسمت دیگر منتقل میکنند. با استفاده از جدیدترین فناوریهای نقشهبرداری مغز، دانشمندان شروع به ترسیم نقشههای دقیق از آن بزرگراههای عصبی کردهاند و یک اطلس جامع از سیستمهای ارتباطی مغز، به نام کانکتوم، گردآوری کردهاند.
ابزارهای امروزی، مانند دستگاه های تصویربرداری مغناطیسی قدرتمند، شبکه های پیچیده ای از اتصالات بین نواحی مغز را نشان می دهند، پیوندهایی که بسیاری از دانشمندان معتقدند محوری برای توانایی های شگفت انگیز مغز انسان هستند.
فیلیپ پسایلا/منبع علم
در روزهای قبل از اسکنرهای پیشرفته و رایانههای پرقدرت، دانشمندان مجبور بودند برای استنباط درباره نحوه عملکرد مغز به رویدادهای طبیعی، مانند آسیبهای بدشانسی به بخشهای خاصی از مغز اعتماد کنند.
مایکل دی. فاکس، عصب شناس و متخصص مغز و اعصاب که مرکز درمان مدارهای مغزی در بیمارستان زنان و بریگهام در بوستون را مدیریت می کند، می گوید که این رویدادهای نادر بر نقش برخی از نواحی مغز، به جای ارتباط بین آنها تأکید داشتند.
به عنوان مثال، سکته مغزی که به بخش خاصی از مغز آسیب می رساند، زبان فرد را از بین می برد. آسیب به ناحیه دیگری باعث فلج شدن بازو می شود. این مکاتبات یک به یک نشان میدهد که مغز از محفظههایی ساخته شده است که هر کدام وظیفهای را بر عهده دارند. اما دانشمندان اکنون میدانند که مغز با برخی استثناها به این شکل کار نمیکند. به نظر می رسد که نقطه روی نقشه اهمیت کمتری نسبت به جاده های منتهی به داخل و خارج دارد.
فاکس میگوید:
"با ساخت کانکتوم انسانی، این نمودار سیمکشی مغز انسان، همه ما ناگهان منابع و ابزارهایی برای شروع به نگاه متفاوت به [مغز] در اختیار داشتیم."
مایکل دی فاکس، عصب شناس و متخصص مغز و اعصاب
دانشمندان هنوز نمی دانند چگونه برخی از قسمت های نقشه های اتصال جدید خود را بخوانند، اما در حال حاضر شروع به استفاده از نقشه برداری مغز برای درمان اختلالات کرده اند. این هدف اصلی مرکز جدید فاکس است که به تغییر مدارهای مغزی به روشهایی اختصاص داده شده است که اختلالاتی مانند بیماری پارکینسون، اختلال وسواس فکری-اجباری و افسردگی را کاهش دهد. فاکس میگوید: «شاید برای اولین بار در تاریخ، ابزارهایی برای ترسیم این علائم در مدارهای مغز انسان و ابزارهایی برای مداخله و تعدیل این مدارها در اختیار داشته باشیم.
هدف بزرگ به نظر می رسد، اما فاکس فکر نمی کند که این یک کشش باشد. فاکس می گوید: "من نمی خواهم 50 سال صبر کنم." "مهلت من یک دهه دیگر است."
خواه 10 سال آینده باشد یا 50 سال یا بیشتر، با تصور آنچه در پیش است، میتوانیم پیشرفتهایی را که قبلاً انجام شده است، به خود یادآوری کنیم کهکشانهای عصبی کشف و نقشهبرداری شدهاند. و ما می توانیم لحظه ای به خودمان اجازه دهیم که در آینده چه اتفاقی بیفتد.
منبع : Science News
مجله ارم بلاگ